هرکو در اضطراب وطن از ملک‌الشعرا بهار قصیده 50

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

هرکو در اضطراب وطن نیست

1 هرکو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چو من نیست

2 کی می‌خورد غم زن و دختر آن را که هیچ دختر و زن نیست

3 نامرد جای مرد نگیرد سنگ سیه چو در عدن نیست

4 مرد از عمل شناخته گردد مردی به‌شهرت و به‌سخن نیست

5 نام ار حسن نهند چه حاصل آن‌را که خلق ‌و خوی حسن نیست

6 فرتوت گشت کشور و او را بایسته‌تر ز گور و کفن نیست

7 یا مرگ یا تجدد و اصلاح راهی جز این‌دو پیش وطن نیست

8 ایران کهن شده است سراپای درمانش جز به تازه شدن نیست

9 عقل کهن به مغز جوان هست فکر جوان به مغز کهن نیست

10 ز اصلاح اگر جوان نشود ملک گر مرد جای سوگ و حزن نیست

11 وبرانه‌ایست کشور ایران وبرانه را بها و ثمن نیست

12 امروز حال ملک خرابست بر من مجال شبهت و ظن نیست

13 شخصی زعیم و کارگشا، نی مردی دلیر و نیزه فکن نیست

14 اخلاق مرد و زن همه فاسد جز مفسدت بسر و علن نیست

15 خویشی میان پور و پدر، نه یاری میان شوهر و زن نیست

16 تن‌ها سپید و پاک ولیکن یک خون پاک در همه تن نیست

17 امروز چشم مردم ایران جز بر خدایگان زمن نیست

18 شاها تویی که شب ز غم ملک در دیده‌ات مجال وسن نیست

19 بنگر به ملک خویش که در وی یک تن جدا ز رنج و محن نیست

20 درکشور تو اجنبیان را کاری جز انقلاب و فتن نیست

21 بیدادها کنند وکسی را یک دم مجال داد زدن نیست

22 هرسو سپه کشند و رعیت ایمن به‌دشت وکوه و دمن نیست

23 در فارس نیست خاک و به تبریز کزخون به رنگ لعل یمن نیست

24 کشور تباه گشت و وزیران گویی زبانشان به دهن نیست

25 حکام نابکار ز هر سوی غارت کنند و جای سخن نیست

26 یار اجانب‌اند و بدین فن کس را به کارشان سن و من نیست

27 معزول می‌شود به فضاحت آن کس که مرد حیله و فن نیست

28 شاها بدین زبونی و اهمال امروز هند و چین و ختن نیست

29 با دشمنان ملک بفرمای کاین باغ جای زاغ وزغن نیست

30 ورنه نعوذباله فردا این باغ و کاخ و سرو و سمن نیست

31 گفتم به طرزگفتهٔ مسعود «‌امروز هیچ خلق چو من نیست‌»

عکس نوشته
کامنت
comment