1 جامه ی قد اوست زیبایی سایه ی سرو اوست رعنایی
2 به ره عیش پا بنه، بشنو چهچه طایران صحرایی
3 کس شریکش مکن که خوش دارد عشق همچون خدا به تنهایی
4 ضعف طالع مرا ز بی مثلی ست رشته نازک بود ز یکتایی
5 شده تسلیم در ره تو سلیم هرچه گویی و هرچه فرمایی
1 یک شب از بخت زبون شمعی نشد همدوش ما برنخیزد صبح جز خمیازه از آغوش ما
2 در محبت تا حدیث پندگویان نشنود مغز سر چون شیشهٔ می پنبه شد در گوش ما
1 آیینه کجا دیده ست، رخسار چو ماهش را با سرمه چه آمیزش، مژگان سیاهش را
2 گاهی نظری از لطف می کرد به سوی من بخت سیهم رم داد آهوی نگاهش را
1 ما گرفتاریم و غیر از ناله نبود کار ما بیضهٔ بلبل بود هر غنچهٔ گلزار ما
2 دست بر سر میزند همچون مگس شکرفروش زهر خود را بس که شیرین کرد در بازار ما