1 هنگامه اهل وجد میباید و حال تا مرد برد راه به معنی ز خیال
2 پرهیز اولی ز صحبت ساختگان در مجلس تصویر، فزاید چه کمال
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا آفت غم لازمه طبع شراب است می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است
2 چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است
1 تا ز رویش گلستان کردم نگاه خویش را خود زدم آتش به دست خود گیاه خویش را
2 شکوهای در دل گذشت از هجر او تیغم سزاست هیچکس چون خود نمیداند گناه خویش را
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به