1 خون همی بارم از دو دیده سرد بر وفات محمد خراش
2 رازها داشتم نهان چون جان که خرد گفته بود در دل باش
3 چون مرا خون دیده جوش گرفت کرد راز نهفته را همه فاش
4 از لطافت بهار عشرت بود زین قبل بیشتر نبود بقاش
1 برترست از گمان ملک مسعود بادتا جاودان ملک مسعود
2 کام گردد به بوی نافه مشک چون بگوید زبان ملک مسعود
1 امیر غازی محمود رای میدان کرد نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد
2 زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد
1 دل از دولت همیشه شاد بادت که ما شادیم تا بینیم شادت
2 تو آنی کز خرد چیزی نماندست درین گیتی که آن ایزد ندادت