-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار اگر با ما ز راه لطف بنشیند دمی در جوارش در شود شادان که دارد همدمی
2 همچو غمگینی که بهر خویش خواهد غمگسار دل ز هجر یار مجروح است و جوید مرهمی
3 اهل رازی کو که با او باز گویم راز دل میروم هر دم به سویی تا بجویم محرمی
4 شانهام خم گشت زیر بار غمها باز هم هر دم از هر سوی آید روی غمهایم غمی
5 آتش دل را نشاند قطره اشکی بلی گل شود شاداب و خندان در چمن از شبنمی
6 بر کشد از دل خروش از موج اشکم وحدتا گر کسی دیدهست امواجی خروشان از یمی