1 یاری که به وقت کار در کار آید وی را چو طلب کنی دل افگار آید
2 این یار که بار تو کشد کم یابی گر بار کشی جمله جهان یار آید
1 آیین قلندر ار نظر کوتاهی است ترتیب ادب علامت آگاهی است
2 چون سِر به زبان شرع می شاید گفت گفتن به زبان دیگری گمراهی است
1 ای جان مرا امید جاوید به تو روشن دل من چو روی خورشید به تو
2 فارغ کنم از امید و بیم دگران چون بیم دلم زتست و اومید به تو
1 ای خالق هر توانگر و هر درویش می سازی کار هر یک از اندک و بیش
2 از لطف و کرم ساخته کن کار جهان کز صنع تو یک ذرّه نگردد کم و بیش