من و اندیشه ی باری که ندارد از نشاط اصفهانی غزل 259

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

من و اندیشه ی باری که ندارد یاری

1 من و اندیشه ی باری که ندارد یاری نگشاید دل از آن گل که بود با خاری

2 عجب از مفلس بی خانه که مهمان خواند دل بدست آر و پس آنگه بطلب دلداری

3 راحت هر دو جهان پاکی دل از هوس است زر چو پاک ست بود رایج هر بازاری

4 شیخ شهر از من دیوانه حذر می نکند من که مستم چه حذر میکنم از هشیاری

5 دل آیینه صفت جو به نثار رخ دوست ورنه اینجا سر و زر را نبود مقداری

6 سایه افتاد هم از گام نخستین بر خاک تا چرا با قد او لاف زد از رفتاری

7 غم بر اندازه ی غمخوار فرستند نشاط غم فزون داراز آنجا که تواش غمخواری

عکس نوشته
کامنت
comment