-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوزخِ دنیاست تاویلِ فراقِ آن جهانی با تو بر گفتیم یارا تا بدانی گر ندانی
2 قیمتِ یاران ندانستیم و قدرِ همنشینان فوت کردیم ای دریغا روزگارِ زندگانی
3 ز ابتدا تا با که شد هم راه توفیقِ محبت ما ندانستیم باری قدر قدرِ یار جانی
4 حَبَّذا اوقاتِ مهجورانِ دایم در حضورش هر که غایب شد ز خود دارد حضورِ جاودانی
5 پرده بازییی که میآرد برون هر دم زمانه حقّه ی دیگر پر از اعجوبه ی آخِر زمانی
6 رخت میباید سبک بر بستن و تحویل کردن میفزاید حرص و آزِ ما امانی بر امانی
7 مخطی و ساهی ندارند اختیاری در مسالک آدمی ایمن نباشد از قضایِ آسمانی
8 عاقبت جان در سرِ دنیا کنی مشتاب ای دل تا نپنداری که چیزی یافتهستی رایگانی
9 یک جهت شو تا دهندت بر سریرِ سد ره جایی هر چه بیرون آمد از این چارچوبِ استخوانی
10 تو نمیآیی برون از خانهء پندار و مالک زود بر چیند ز قصر و منظرت فرش و اوانی
11 با دلِ پر کینه و نفسِ تهی و نفسِ ناقص مُهر بر لب نه نزاری چند لاف از مهربانی