- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو رو از برقع آن رشک قمر می آورد بیرون به چشم مردمک چون مور پر می آورد بیرون
2 عجب نبود نگاهم آب و رنگ آه اگر دارد سرشک آسا سر از چاک جگر می آورد بیرون
3 به صد رنگینی طاووس جنت یاد رخساری دل پر داغ را از چشم تر می آورد بیرون
4 زند دل بر شکاف سینه خود را هر دم از شوقت چو از چاک قفس مرغی که سر می آورد بیرون
5 نویسم نکته ای در آرزوی وصل اگر جویا چو ناوک خامه ام از شوق پرمی آورد بیرون