1 بهشتی پیکری کز غایت لطف سپاه نیکوان را بود سر خیل
2 سرآمد حسن او و دوزخی شد فاغشی وجهه قطعا من اللیل
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
1 چاشت که خورشید علم برفراشت ظلمت سایه به زمین کم گذاشت
2 هر علم از سایه فزاید پناه جز علم خور که بود سایه کاه
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به