- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهشت روی تو را پاک دیدهای باید که جز به دیدن روی تو دیده نگشاید
2 به آب چشم دهم غسل نور بینایی نظر به چشمهٔ خورشید اگر بیالاید
3 سپیدهدم به هوای بهار هر روزی به شبنم سحری روی گل بیاراید
4 که تا به روی تو ماند مگر نمیداند که غیر حسن و طراوت ملاحتی باید
5 به خاک کوی تو چون بگذرد نسیم بهار حیاتبخشی و بوی خوشش بیفزاید
6 دریغ عهد جوانی که بی تو رفت از دست کجاست تا به چنین صحبتی بیاساید
7 ولی به دولت حسنت امید میدارم که روزگار جوانی به فرق باز آید
8 به بخت گفتم با ما موافقت نکنی جواب داد که گر دوست لطف فرماید
9 اگر زند نفسی بی حکایت تو همام نه از حساب سخندان که باد پیماید