-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را کزان وصل تو مقصود است مشتاق تجلی را
2 قیامت گر بیندازی ز قامت سایه طوبی به زیر سایه بنشانند اهل روضه، طوبی را
3 جمالت گرنه در جنت نماید جلوه ای هر دم کند سوز دل عارف سقر، فردوس اعلی را
4 غم دنیا و فکر دین نگنجد در دل عارف که بی سودا سری باید هوای دین و دنیی را
5 در آن منزل که مهمان شد خیال دیدن رویت نباشد جای گنجیدن غم دنیی و عقبی را
6 ز نور شمع رخسارش فروغی بود در عیسی از این معنی به معبودی پرستیدند عیسی را
7 جمالت نیست آن صورت که در فکر آورد مانی چه صورت نقش می بندد در این اندیشه مانی را
8 به قطع «من لدن » از نار زلف و عارضت زانرو «اناالله العزیز» آمد جواب از نار، موسی را
9 رخ لیلی شنیدستم که مجنون را کند مجنون چه حسن است این «تعالی الله » که مجنون کرد لیلی را
10 سلاطین جهان، یعنی گدایان سر کویت، به چشم اندر نمیآرند تاج و تخت کسری را
11 جفای مدعی سهل است و جور و طعنه دشمن نظر چون با نسیمی هست فضل حق تعالی را