بهشت و حور، بی وصلت، از عمادالدین نسیمی غزل 4

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را

1 بهشت و حور، بی وصلت، حرام است اهل معنی را کزان وصل تو مقصود است مشتاق تجلی را

2 قیامت گر بیندازی ز قامت سایه طوبی به زیر سایه بنشانند اهل روضه، طوبی را

3 جمالت گرنه در جنت نماید جلوه ای هر دم کند سوز دل عارف سقر، فردوس اعلی را

4 غم دنیا و فکر دین نگنجد در دل عارف که بی سودا سری باید هوای دین و دنیی را

5 در آن منزل که مهمان شد خیال دیدن رویت نباشد جای گنجیدن غم دنیی و عقبی را

6 ز نور شمع رخسارش فروغی بود در عیسی از این معنی به معبودی پرستیدند عیسی را

7 جمالت نیست آن صورت که در فکر آورد مانی چه صورت نقش می بندد در این اندیشه مانی را

8 به قطع «من لدن » از نار زلف و عارضت زانرو «اناالله العزیز» آمد جواب از نار، موسی را

9 رخ لیلی شنیدستم که مجنون را کند مجنون چه حسن است این «تعالی الله » که مجنون کرد لیلی را

10 سلاطین جهان، یعنی گدایان سر کویت، به چشم اندر نمی‌آرند تاج و تخت کسری را

11 جفای مدعی سهل است و جور و طعنه دشمن نظر چون با نسیمی هست فضل حق تعالی را

عکس نوشته
کامنت
comment