- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل وارسته را پروای سیم و زر نمیباشد چو رنگ از رخ پرد محتاج بال و پر نمیباشد
2 غزالان سر به صحرا دادهٔ رشکند در دورش ز هم چشمی بلایی در جهان بدتر نمیباشد
3 نباشد طبع عالیفطرتان را احتیاج می که تیغ کوه را حاجت به روشنگر نمیباشد
4 کدامین روز عکس عارضش در جلوه میآید که صبح آفتاب آیینه را در بر نمیباشد
5 سحرگه روشن از بالای خورشید برین گردد بلی صدق و صفا بیپاکی گوهر نمیباشد
6 توان با پنجهٔ زاری گرفتن دامن وصلش میسر کام دل جویا به زور و زر نمیباشد