-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلها ز جلوه خون شد و یاری ندید کس عالم به گرد رفت و سواری ندید کس
2 سرگشتگان چو موج بسی دست و پا زدند زین بحر بیکرانه، کناری ندید کس
3 رخسار نانموده، دل از عشق سوختی آتش زدی به شهر و شراری ندید کس
4 سرو و سمن ز ساغر شوق تو سرخوشند در دور نرگس تو خماری ندیدکس
5 افسرده بود بس که بساط چمن حزین ایام گل گذشت و بهاری ندید کس