دل ها به یاد صحبت مستان کباب شد از سعیدا غزل 284

دل ها به یاد صحبت مستان کباب شد

1 دل ها به یاد صحبت مستان کباب شد معموره ها ز دولت خوبان خراب شد

2 شب بود شمع مجلس ما صبحدم چو شد بیرون شد از خرابهٔ ما آفتاب شد

3 دل پیش از این نداشت رواجی به چشم عشق این شیشه تا شکست به سنگ، انتخاب شد

4 هر قطرهٔ عرق که چکید از رخش به ناز پیمانه گشت و جام شکست و گلاب شد

5 تخمیر ما ز بادهٔ گلرنگ کرده اند افتاده هر چه در قدح ما شراب شد

6 آمد چو برف زاهد و بنشست همچو یخ از همت صراحی و می رفت و آب شد

7 صبحی دمی جمال تو می خواستم ز حق برداشتی نقاب و دعا مستجاب شد

8 می کرد عرض حال سعیدا به پیش او لیکن زبان گرفت وی از اضطراب شد

عکس نوشته
کامنت
comment