عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

عرفی شیرازی
عرفی شیرازی

دل و جان بردگی بودند از عرفی شیرازی مثنوی 107

مثنوی 107 ام از 981 مثنویات

دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم

1 دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم چراغ خانقاه شیخ و آتش خانه شان کردم

2 زبیم هجر و امید وصال آشفته دل بودم زحیرت آشنا گشتم زخود بیگانه شان کردم

3 ز سوز مهوشان از درد چندان سوختم خود را که بر شمع مزار خویشتن پروانه شان کردم

4 سبوها دوش در مستی شکستم لیک یکیک را دگر برچیدم و بوسیدم و پیمانه شان کردم

5 ببزم بیغمان دوشینه بودم میهمان عرفی زبس کز بهر دل بگریستم دیوانه شان کردم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم

شاعر شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم چه کسی است ؟

شاعر شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم عرفی شیرازی می باشد.

شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 10 سروده شده است.

قالب شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم چیست ؟

قالب شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم مثنوی است

مضمون اصلی شعر دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر