دل بی جهت شکایتی از روزگار از حزین لاهیجی غزل 454

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد

1 دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد هر کار کرد، یار فراموشکار کرد

2 از وعدهٔ وصال، غم از دل نمی رود نتوان به بوی باده علاج خمار کرد

3 گل گل شکفت داغ تو از دامن دلم این دشت برق تاخته آخر بهار کرد

4 می کرد کاش چارهٔ بی تابی مرا مشّاطه ای که زلف تو را تابدار کرد

5 از دل نمی رود به وصال ابد برون خونی که در دلم ستم انتظار کرد

6 با بی قراری دل عاشق چه می کند؟ حسنی که آب آینه را موج دار کرد

7 در دیده بس که برق نگاه تو گرم بود اشک مرا به دامن مژگان شرار کرد

8 یاد تو بس که می گذرد گرم از دلم چون برگ لاله سینهٔ من داغدار کرد

9 هرگز خدنگ چرخ ز صیدی خطا نشد این حلقهٔ کمان چقدرها شکار کرد

10 موج تبسّم خوش آن غنچه لب حزین داغ دل مرا گل صبح بهار کرد

عکس نوشته
کامنت
comment