جامی

جامی

جامی
جامی

ای دل و دیده خاک نعلینت از جامی هفت اورنگ 7

هفت اورنگ 7 ام از 3391 سلسلةالذهب - دفتر اول

ای دل و دیده خاک نعلینت

1 ای دل و دیده خاک نعلینت رشته جان شراک نعلینت

2 شد ادیم رخم به خون جگری تا چو نعلین زیر پا سپری

3 بیدلی کرد در وفای تو سود که چو نعلین رخ به پای تو سود

4 خاک نعلینت ار نه دسترس است گردی از نعل مرکب تو بس است

5 در رهت خاکم از سر فاقه گه فرس ران بر آن و گه ناقه

6 روی مجنون بر آن زمین اولی که بود پای ناقه لیلی

7 ای خوش آن سرزمین که منزل توست یا بر آنجا گذار محمل توست

8 هر کجا بگذری چو باد بهار ندمد جز شمیم مشک تتار

9 ارض بطحا که زیر پای تو بود خاک نعلین عرش سای تو بود

10 ریگش آید به چشم اهل نظر خوشتر از خرد کرده لعل و گهر

11 می زند سنگریزه رودش طعنه بر بحر و در منضودش

12 خاک یثرت که با گلت آمیخت آبروی زمین روضه بریخت

13 هر گیاهی کز آن زمین خیزد نافه در جیب یاسمین ریزد

14 خس و خاری که روید از دمنش ننگ آید ز سوری و سمنش

15 ساحت روضه ات که کعبه نماست حرم عصمت و حریم صفاست

16 کی بود با دل ز غم رسته جامی احرام آن حرم بسته

17 برده با چهره غبار آلود سوی آن روضه شریف سجود

18 کی بود ز آب چشم و خون جگر شسته رخساره ها ز گرد سفر

19 پیش آن بارگاه نورانی سوده بر خاک راه پیشانی

20 کی بود کی میان منبر و قبر کرده صد چاک جیب خرقه صبر

21 گرد آن منزل بهشت نشان رفته در دیده سرشک فشان

22 کی بود کز برای روزبهی خاطر پر امید و دست تهی

23 رو در آن قبله گاه حشمت و ناز پیش سینه نهاده دست نیاز

24 دمبدم در معنیی سفته خالی از لاف و دعویی گفته

25 یا نبی الله السلام علیک انما الفوز و الفلاح لدیک

26 به سلام آمدم جوابم بده مرهمی بر دل خرابم نه

27 بس بود جاه و احترام مرا یک علیک از تو صد سلام مرا

28 خواهم از شوق دستبوس تو مرد دست بیرون کن از یمانی برد

29 مهر روی تو هوش برد از من بنما روی خود ز برد یمن

30 چون تویی دیده ور به باغ بلاغ همچو نرگس ز سرمه ما زاغ

31 سویم افکن ز مرحمت نظری باز کن بر رخم ز لطف دری

32 مهر بگشا ز حقه یاقوت روح را کام بخش و دل را قوت

33 زاری من شنو تکلم کن گریه من نگر تبسم کن

34 تلخ شد کام من ز بخت نژند ساز شیرین ز لعل شکر خند

35 لب بجنبان پی شفاعت من منگر در گناه و طاعت من

36 گر نرفتم طریق سنت تو هستم از عاصیان امت تو

37 مانده ام زیر بار عصیان پست افتم از پای اگر نگیری دست

38 رحم کن بر من و فقیری من دست ده بهر دستگیری من

39 خود به دست تو کی رسد دستم اینقدر بس که در رهت پستم

40 پست بودن به راه تو خوشتر کز بلندی به عرش سودن سر

41 عرش چون خاک شد به راه تو پست تا رسیدش به پایبوس تو دست

42 فیض جانها ز جان پاک تو باد عرش و مادون عرش خاک تو باد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای دل و دیده خاک نعلینت

شاعر شعر ای دل و دیده خاک نعلینت چه کسی است ؟

شاعر شعر ای دل و دیده خاک نعلینت جامی می باشد.

شعر ای دل و دیده خاک نعلینت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر ای دل و دیده خاک نعلینت چیست ؟

قالب شعر ای دل و دیده خاک نعلینت هفت اورنگ است

مضمون اصلی شعر ای دل و دیده خاک نعلینت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.