1 ای دل تا کی مصیبتافزا گردی ای خون شده چند درد پیما گردی
2 انداختیم دربدر و کوی به کوی رسوا کردی مرا، تو رسوا گردی
1 از ما همه عجز و نیستی مطلوبست هستی و توابعش زما منکوبست
2 این اوست پدید گشته در صورت ما این قدرت و فعل از آن بمامنسو بست
1 در عالم اگر فلک اگر ماه و خورست از بادهٔ مستی تو پیمانه خورست
2 فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست بیرون زمکانی و مکان از تو پرست
1 آنرا که فنا شیوه و فقر آیینست نه کشف یقین نه معرفت نه دینست
2 رفت او زمیان همین خدا ماند خدا الفقر اذا تم هو الله اینست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما