- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لوح دل را اگر از نقش دوبی ساده کنی خاطر از خانقه و میکده آزاده کنی
2 هر سر خار بیابان شجر طور بود دیده گر آینه حسن خداداده کنی
3 در خرابات به یک ساغر می نستانند تکیه تا چند به این خرقه و سجاده کنی؟
4 چون صراحی همه مقبول مغان می گردد سجده ای چند که در پای خم باده کنی
5 ای که خنگ فلکت زیر رکاب شرف است چه شود گر نظری جانب افتاده کنی؟
6 تو به این حوصله، با عشق ستیزی هیهات دل مگر درخور خیل غمش آماده کنی
7 چه کم از قدر تو ای خسرو خوبان گردد گر نگاهی به حزین دل و دین داده کنی؟