1 دل از قفس سینه، دم سرد برآورد شور از همه مرغان چمن گرد، برآورد
2 تا حوصلهٔ جور تو را داشته باشم ایام مرا حادثه پرورد، برآورد
3 معذورم اگر همسر یاران، نیم امروز تقدیر چه سازم که مرا مرد برآورد
1 ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
2 صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو به بوی التفاتی خاطر ما شاد میگردد
1 تا دیده ز دل، نیم قدم ره به میان است از پرده برآ، چشم جهانی نگران است
2 محروم مهل دیدهٔ امّید جهان را ای آنکه حریمت دل روشن گهران است
1 خامه شبی صفحه طرازی گرفت جوهر اندیشه گدازی گرفت
2 مشک رقم شد ز دم عنبرین نافه گشا گشت، چو آهوی چین
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به