1 دل از قفس سینه، دم سرد برآورد شور از همه مرغان چمن گرد، برآورد
2 تا حوصلهٔ جور تو را داشته باشم ایام مرا حادثه پرورد، برآورد
3 معذورم اگر همسر یاران، نیم امروز تقدیر چه سازم که مرا مرد برآورد
1 باشد رگ هر برگ چمن، دام هوسها رشک است به آزادی مرغان قفسها
2 کوتاهی پرواز بود لازم هستی پیچیده به بال و پر ما، تار نفسها
1 مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
2 ای هزاران هوادار نفیری بزنید جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم
1 شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
2 دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست