دل نه خرم، سبزه و گل در نظر خرم چه از جامی غزل 183

دل نه خرم، سبزه و گل در نظر خرم چه سود

1 دل نه خرم، سبزه و گل در نظر خرم چه سود دردرون جان جراحت بر برون مرهم چه سود

2 صورت آدم تن و معنیش جان روشن است معنی آدم نداری صورت آدم چه سود

3 دل پراکنده ست چشم از این و آن بستن که چه خانه را صد رخنه در دیوار، در محکم چه سود

4 پیش چشم تیزبین عالم ندارد نقض غیر نیستی چون تیزبین نظاره عالم چه سود

5 تشنه را در بادیه چون کوزه ز آب آمد تهی کوزه ها پر آب گرد چشمه زمزم چه سود

6 روز هجرم سوخت کم ده وعده شبهای وصل سبزه چون شد خشک بر وی تری شبنم چه سود

7 نام حاتم می نهد بر خواجه مرد مدح سنج خواجه چون ممسک بود همنامی حاتم چه سود

8 جز در انگشت سلیمان نیست خاتم را اثر چون نه انگشت سلیمانی بود خاتم چه سود

9 شاهد نظم تو جامی چون نیامد دلفریب از خط خوش بر عذارش جعد خم در خم چه سود

عکس نوشته
کامنت
comment