- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلبرا در آرزویِ رویِ شهر آرایِ تو عمر من بگذشت و من نگذشتم از سودایِ تو
2 گر مرا آن دست رس باشد که بادِ صبح را دامنت بگرفتمی افتادمی در پایِ تو
3 بر گذرگاهِ تو میخواهم که در خاکم نهند تا مگر بر خاکم افتد سایۀ بالای تو
4 بیش ازین طاقت نمیآرم بکن درمانِ من زانک خونم میخورد هجرانِ دردافزایِ تو
5 مرحمت کن در هلاکِ جانِ من چندین مکوش گر فراق این است حاجت نیست استیلایِ تو
6 جز ترا ره نیست در خلوت سرایِ جانِ من خود محال است این که بنشیند کسی بر جایِ تو
7 از خیالت پرس اگرچه بر تو خود پوشیده نیست تا به فرصت عرضه دارد حالِ من بر رأیِ تو
8 غرق شد در بحرِ عشقت چون نزاری سد هزار خود نزاری چیست کمتر قطره از دریایِ تو