بشنو ای خواجه این حکایت را از جامی هفت اورنگ 38

بشنو ای خواجه این حکایت را

1 بشنو ای خواجه این حکایت را بنگر این دانش و درایت را

2 تو هم آخر ز جنس آدمیی با ملک در مقام محرمیی

3 گر قلم می زنی بدینسان زن گوهر مکرمت ازین کان کن

4 ور نه بفکن قلم که از مشتت باد با او فکنده انگشتت

5 روی نرم و دل درشت که چه با درفش زمانه مشت که چه

6 چند بر جاه و مال لرزیدن چند وزر و وبال ورزیدن

7 قصه ظالمان که بشنیدی کیفر ظلم ها که خود دیدی

8 هیچ ازان اعتبار نگرفتی ترک این کار و بار نگرفتی

9 پیش ازان دم که همچو سگ میری در ره ظلم تیز تگ میری

10 آدمی گرد و از سگی باز آی با صفات فرشته دمساز آی

11 ور نه ترسم که عالم گذران با تو هم آن کند که با دگران

عکس نوشته
کامنت
comment