- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
2 زمانه نی در مردی در کرم بشکست سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
3 دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر یتیموار برو جان به ماتمت بنشست
4 فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز فغان ز گردش این جان شکار جورپرست
5 که صورتی که به عمری نگاشت خود بسترد که گوهری که به سی سال سفت خود بشکست
6 زمانه عقد کمالی گسست و ای دریغ که آسمان نتواند نظیر آن پیوست
7 ز دامگاه عناصر چه فایدهست بگو وزین کشنده دو دام سیه سپید که هست
8 که روزگار پس از انتظار نیک دراز بدین دو دام همین مرغ صید کرد و بجست
9 اگرچه در غم هجرت به نوک ناخن اشک نماند مردمک دیدهای که دیده نخست
10 وگرچه هیچ شبی نیست تا ز دست دماغ هزار دیده نگردد ز اشک میگون مست
11 زبان حال همی گوید اینت مقبل مرد که از چه عید و عروسی کرانه کرد و برست
12 تو پروریدهٔ کابوک آسمان بودی از آن قرار نکردی در آشیانهٔ پست
13 زمانه دل به تو زان درنبست میدانست که ماهی فلکی را فرو نگیرد شست