در تنم از خون نمی گذاشت از جویای تبریزی غزل 790

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در تنم از خون نمی گذاشت فریاد

1 در تنم از خون نمی گذاشت فریاد لخت دل می آرد از چشمم برون، داد از سرشک

2 نیست در ویرانهٔ دل آب و آبادانیی دیده تا گردید در یاد تو آباد از سرشک

3 از وفور گریه گردیدم به بی صبری علم آبروی دیده و دل رفت بر باد از سرشک

4 شورم امشب در زمین و آسمان افتاده است داد از آه فلک پیما و بیداد از سرشک

5 دیدهٔ جویا ز فیض یاد رخساری به خاک ریخت رنگ جلوهٔ حسن پریزاد از سرشک

عکس نوشته
کامنت
comment