- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می زد صفیر شوق خزان دیده بلبلی می رفت در حقیقت حالش تاملی
2 گفتا ز سر ناله من آگهی نیافت جز بلبلی که داد ز کف دامن گلی
3 با لطف قد و نکهت زلفت نیافتیم بر طرف جوی سروی و در باغ سنبلی
4 گشتم چو خاک پست و نکردی چو آفتاب هرگز ز اوج طارم عزت تنزلی
5 آمد علاج علت دل بوسه ای ز تو ای وای اگر کند لب لعلت تعللی
6 چیزی به جز خیال ز من در میان نماند تا دارم از میان تو با خود تخیلی
7 خم گشت پشت طاقت جامی ز بار دل بیچاره عاشقی که ندارد تحملی