- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان بخشد از لب کشته را وانگه به خون فرمان دهد خون خواری آن شوخ بین کز بهر کشتن جان دهد
2 خاکم پس از فرسودگی ریزید در میدان او باشد سمند خویش را روزی بر آن جولان دهد
3 جانم فدای ساقیی کو آشکارا می خورد وان دم که دور ما رسد خونابه پنهان دهد
4 گر سایه بر خار افکند آن گل عذار غنچه لب آن خار شاخ گل شود بر غنچه خندان دهد
5 هر تیر کان شوخ افکند بر صید با صد ذوق دل گاهش چو جان در برکشد گه بوسه بر پیکان دهد
6 چون دست ندهد وصل او دور از رقیب تندخو آن به که عاشق خویش را خو با غم هجران دهد
7 گردی شد از راهش زیان در چشم جامی وین زمان آرد به دامن ها گهر از دیده تا تاوان دهد