-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که در صف مستان به احتراز نشیند چه قابل است که در بزم اهل راز نشیند
2 بپای خیز و در این شهر غارت دل و دین کن تو را که گفت نشین تا که فتنه باز نشیند
3 سعادت ابدی چون نوشته بر پیر تیرت بهر دلی که نشیند بگو به ناز نشیند
4 همای عشق چون آگاه بود ز سلطنت فقر همیشه بر سر رندان پاکباز نشیند
5 محبت است که باید چو روح از تن محمود برون شود بسر طره ایاز نشیند
6 به هر طرف نکند جلوهگر جمال تو از چیست گهی بدیر و گهی بر در حجاز نشیند
7 دگر مگوی ز زلفش که دام جمله دلهاست کزین مقدمه (صامت) سخن دراز نشیند