1 از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد
2 از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد
3 گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است نام مرا نبردن آیا چه نام دارد؟
4 ریحان زگل دمیدش جویا چرا ننالم لطفی که خاص من بود امروز عام دارد