رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد از سعیدا غزل 251

رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد

1 رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد این کعبه را به سنگ جدایی خراب کرد

2 نگذاشت تا نمود کند رنگ عیش ما از بسکه نوبهار جوانی شتاب کرد

3 ما را مراد او ز میان سوزش است و بس با ما اگرچه ناز و به دشمن عتاب کرد

4 غیر از دل شکستهٔ ما و خیال دوست کس دیده است بحر که جا در حباب کرد؟

5 با آن که می فروش فلاطون شعار ما در باده آب کرد جهان را خراب کرد

6 تا دید اعتبار ورق در شکستن است دوران صحیفهٔ دل ما انتخاب کرد

7 آیندهٔ حیات به چشمم گذشته است از بسکه عمر رفته سعیدا شتاب کرد

عکس نوشته
کامنت
comment