- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیر نبود آنکه مویش شد سفید پیر نبود آنکه بالایش خمید
2 پیر نبود آنکه پوشد کهنه دلق یا برو جمع آید انبوهی ز خلق
3 پیر نبود آنکه خلقش پیر خواند یا فضولی چند او را برنشاند
4 گر تواند کس کسی را پیر کرد جان خود را بایدش تدبیر کرد
5 آنکه او را پیری از پیش تو است پیری او لایق ریش تو است
6 آنکه تو سازی امام ای بوالهوس تو روی از پیش و او آید ز پس
7 پیشواکی می تواند شد تورا فضله ی کس کی شود کس را غذا
8 پیر آن باشد که پیریش از خداست نور حق او را بهرجا رهنماست
9 پیریش از نص یزدانی بود علم او الهام ربانی بود
10 پیر آن باشد که ایمان پیر داشت نی که مو چون شیر و دل چون قیر داشت
11 چیست آن ایمان پیر ای حق پرست آنکه همره باشدت روز الست
12 زاده از نور خدا روز ازل نی به دنیا زاده از کفر و دغل
13 کرده باشد پاکش از کفر و ضلال روز اول پادشاه بی زوال
14 نی که چون ایمان آن بدحالها زاده بعد از کفر و ایمان سالها
15 بلکه میرد هردم از عصیان تو آنچه بود و زایدش ایمان تو
16 چون قرین معصیت شد آدمی روح و ایمان می رود از وی همی
17 چونکه توبه کرد و کرد او بازگشت با وی ایمانی ز نو انباز گشت
18 چون حیات مستقر نبود از آن زاید ایمان و بمیرد هر زمان
19 پیر را کی باشد ایمانی چنین ان عهدی لاینال الظالمین
20 بر سر راه است طوطی بیقرار شاه اگر عهدی دگر داری بیار