- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دیده مرا بی تو پریشان نظری بود خونابهٔ آغشته به لخت جگری بود
2 در دام تو افشاندم و آزاد نشستم اسباب گرفتاری ما مشت پری بود
3 چون شمع ز سرمایهٔ هستی به بساطم سامان سبک خیزی آه سحری بود
4 جز گوشهٔ امن دل ارباب توکل هر جا که گرفتیم خبر، شور و شری بود
5 جمعیّت خاطر نشد آماده حزین را هر پاره دلش درکف بیدادگری بود