-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواست تا زلف پریشان تو بیسامانیم جمع شد از هر طرف اسباب سرگردانیم
2 بس که مشتاقم به دیدار تو از نیرنگ عشق نامه میکردم گر از روی وفا میخوانیم
3 غیر غم حاصل ندیدم ز آشناییهای تو وین غم دیگر که از بیگانگان میدانیم
4 من که شیر بیشه را صیدم گهی دشوار بود سخت برد آهوی چشمت دل به صد آسانیم
5 حیرتم هر دم فزون تر میشود در عاشقی تا رخ خوب تو شد سرمایهٔ حیرانیم
6 تا ز خنجر تنگنای سینهام بشکافتی صد در رحمت گشودی بر دل زندانیم
7 تا دل از چاه زنخدان تو در زندان فتاد مو به موی آگه ز خاک یوسف کنعانیم
8 نالهام گر بشنود صیاد در کنج قفس فرق نتواند نمود از طایر بستانیم
9 راز من از پرده آخر شد فروغی آشکار تا سرو کاری است با آن غمزهٔ پنهانیم