به من فرمود پیر راه بینی از وحدت کرمانشاهی غزل 59

وحدت کرمانشاهی

آثار وحدت کرمانشاهی

وحدت کرمانشاهی

به من فرمود پیر راه بینی

1 به من فرمود پیر راه بینی مسیح آسا دمی خلوت گزینی

2 که از جهل چهل سالت رهاند اگر با دل نشینی اربعینی

3 نباشد ای پسر صاحبدلان را به جز دل در دل شب‌ها قرینی

4 شبان وادی دل صد هزارش ید بیضا بود در آستینی

5 سلیمان حشمتان ملک عرفان کجا باشند محتاج نگینی

6 بنازم ملک درویشی که آنجا بود قارون گدای خوشه‌چینی

7 مگو این کافر است و آن مسلمان که در وحدت نباشد کفر و دینی

8 عجب نبود اگر با دشمن و دوست نباشد عاشقان را مهر و کینی

9 خدا را سر حکمت را مگویید مگر با چون فلاطون خم نشینی

10 نروید لاله از هر کوهساری نخیزد سبزه از هر سرزمینی

11 برو وحدت اگر ز اهل نیازی بکش پیوسته ناز نازنینی

عکس نوشته
کامنت
comment