دور بر بسترم از هجر تو رنجور از محتشم کاشانی غزل 54

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت

1 دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت چشم زخم عجبی از تو مرا دورانداخت

2 من که سر خوش نشدم از می صد خمخانه به یکی ساغرم آن نرگس مخمور انداخت

3 آن که در کشتن من دست اجل بست به چوب ناوکی بود که آن بازوی پرزور انداخت

4 رنج را از تن مایل به اجل دور افکند مژدهٔ پرسش او بس که به دل شور انداخت

5 ساخت بر گنج حیات دو جهانم گنجور به عیادت چو گذر بر من رنجور انداخت

6 از دل جن و بشر شعلهٔ غیرت سر زد از گذاری که سلیمان به سر مور انداخت

7 کلبهٔ محتشم از غرفهٔ مه برد سبق تا بر او پرتوی آن طلعت پرنور انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment