می مکد خون دلم را غنچه از جویای تبریزی غزل 743

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش

1 می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش می زند بر آتشم دامن قبای آبی اش

2 عندلیب نوگلی گشتم که از طفلی هنوز بوی شیر آید ز رنگ چهرهٔ مهتابی اش

3 جز به همپروازی عنقا به مقصد کی رسد یک نفس گر می شوی در خویش گم می یابی اش

4 رهبر معراج عشقم شد تپیدنهای دل آتش شوق مرا دامن زند بیتابی اش

5 نیست جویا را زشوخیهای حسنش آگهی دل به عیاری رباید کاکل قلابی اش

عکس نوشته
کامنت
comment