1 سرو قدی که بود دیدهٔ دلها به رهش نیست جز دیدهٔ صاحبنظران جلوه گهش
2 آه از آن شوخ که سرگشته به صحرا دارد وحشیان را نگه آن آهوی وحشی نگهش
1 من از همه عشاق تو مغمومترم وز جمله شهیدان تو مظلومترم
2 فریاد که من از همه دیدار تو را مشتاقترم وز همه محرومترم
1 آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند میباید اول عاشق مسکین وداع دل کند
2 زین منزل اکنون شد روان تا آن بت محملنشین دیگر کجا آید فرود از محمل و منزل کند
1 دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری که بر وی هر زمان ابرو کمانی میزند تیری