- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدهور مردی به دریا شد فرود گفت ای دریا چرا داری کبود
2 جامهٔ ماتم چرا پوشیدهای نیست هیچ آتش، چرا جوشیدهای
3 داد دریا آن نکو دل را جواب کز فراق دوست دارم اضطراب
4 چون ز نامردی نیم من مرد او جامه نیلی کردهام از درد او
5 خشک لب بنشستهام مدهوش من زآتش عشق آب من شد جوش زن
6 گر بیابم قطرهای از کوثرش زندهٔ جاوید گردم بر درش
7 ورنه چون من صد هزاران خشک لب میبمیرد در ره او روز و شب