- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
2 وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟ نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
3 بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو جواب من ز سر صدق، بیریا و نفاق:
4 تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق
5 خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق
6 گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است مرا نه بس که به هند اوفتادهام ز عراق؟