- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت زین ره لؤلؤ این نه صدف من عرف نفسه فقد ربه عرف
2 هرکسی کو عارف نفس خود است عارف پروردگار سرمد است
3 می شناسد هست بیجا و مکان هم نشان یابد ز بود بی نشان
4 هم شناسد هستی دور از هواس آفتابی را ز شمع آرد قیاس
5 هان چه گویی این زمان آزرم کن آفتاب و شمع چبود شرم کن
6 خاک بر فرق قیاسات تو باد زین قیاساتت خدا کیفر دهاد
7 پیش خورشید ازل صد آفتاب ذره ی خوردی نیاید در حساب
8 روح را کی شمع گفتی می توان پیش آن خورشید بیمانند دان
9 هست کمتر از پر پروانه ای بلکه آنهم نیست جز افسانه ای
10 پیش فهم دانش ما کودکان می دهد نفس از خداوندش نشان
11 نزد فهم ما و تو شد این نشان معرفت حق را وگرنه ای فلان
12 ما کجا و درک ذات پاک او نیست کس را رتبه ی ادراک او
13 آنکه کور از مام زایید ای همام کی تواند یافتن نور از ظلام
14 این وجودی کو نگنجد در جهان کی درآید در نهاد این و آن