-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت از برای چیدن گل در چمن شدی از مات شرم باد که پیمانشکن شدی
2 آخر نسیم گل اثر بوی ما نداشت تا در چمن به بوی که بی خویشتن شدی
3 گل را چه نسبت است به روی نکوی من تا باشدت بهانه که بر بوی من شدی
4 غافل شدی مگر ز سر زلف و عارضم کآشفته بر بنفشه و برگ سمن شدی
5 از چشم تو خیال سهی سرو من برفت تا فتنه بر شمایل هر نارون شدی
6 یعقوب وار بیدل و بیدیده گشتهای یوسف ندیدهای که بی پیرهن شدی
7 جاد در تن بنفشه هم از بوی زلف ماست جان را به جا گذاشتی و سوی تن شدی
8 گفتی که گل به رنگ چو روی بت من است در حسن ما بگو که چرا طعنه زن شدی
9 گل کیست سرو چیست که باشد بنفشه نیز شرمت نبود تا به کدام انجمن شدی