گفت از برای چیدن گل در چمن از همام تبریزی غزل 184

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

گفت از برای چیدن گل در چمن شدی

1 گفت از برای چیدن گل در چمن شدی از مات شرم باد که پیمان‌شکن شدی

2 آخر نسیم گل اثر بوی ما نداشت تا در چمن به بوی که بی خویشتن شدی

3 گل را چه نسبت است به روی نکوی من تا باشدت بهانه که بر بوی من شدی

4 غافل شدی مگر ز سر زلف و عارضم کآشفته بر بنفشه و برگ سمن شدی

5 از چشم تو خیال سهی سرو من برفت تا فتنه بر شمایل هر نارون شدی

6 یعقوب وار بی‌دل و بی‌دیده گشته‌ای یوسف ندیده‌ای که بی پیرهن شدی

7 جاد در تن بنفشه هم از بوی زلف ماست جان را به جا گذاشتی و سوی تن شدی

8 گفتی که گل به رنگ چو روی بت من است در حسن ما بگو که چرا طعنه زن شدی

9 گل کیست سرو چیست که باشد بنفشه نیز شرمت نبود تا به کدام انجمن شدی

عکس نوشته
کامنت
comment