گفت با زن که این از ملک‌الشعرا بهار منظومه‌ 32

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

گفت با زن که این اداهایت

1 گفت با زن که این اداهایت پیش اینها نمود رسوایت

2 بس که از خود ادا درآوردی مر مرا نیز مفتضح کردی

3 مگر این زن ز جنس زن‌ها نیست مگر او عضو انجمن‌ها نیست

4 بود او نیز خانمی خوشگل چه از او کاست اندر این محفل‌؟

5 بهر آن زن که تربیت دارد رو گرفتن چه خاصیت دارد؟

6 این رفیق من است نیکوکار هست مردی شریف و وجدان‌دار

7 رفت رنجیده زین سرای بدر همه تقصیر تست احمق خر!

8 زن بیچاره گریه را سر داد رخ ز الماس اشگ زیور داد

9 آلت زن دو چشم گریانست حجتش اشک و آه‌، برهانست

10 بر صناعات خمسهٔ منطق صنعتی بر فزوده این مفلق

11 منطق اوست چشم گوهربار لب خموش و دو دیده در گفتار

12 کیست آن کو سپر نیندازد؟ پیش برهانش حجت آغازد

13 شوهر از اشگ و آه آن مضطر قهر کرد و ز خانه رفت بدر

عکس نوشته
کامنت
comment