با پسر گفت یک شبی مأمون از جامی هفت اورنگ 14

با پسر گفت یک شبی مأمون

1 با پسر گفت یک شبی مأمون کای در اقبال و بخت روزافزون

2 چون رسد نوبت خلافت تو حرص دنیا مباد آفت تو

3 هر که را از خلیفگی خدای نشود سیر نفس بد فرمای

4 سیر مشکل شود ازان زر و سیم که کشد گه ز بیوه گه ز یتیم

عکس نوشته
کامنت
comment