1 گفتتد مرا که بر ابوبکر و عمر مدحت گوی رستی بقیامت ز سقر
2 من بعد بدین عشوه که دادند مرا جز مدحت ایشان نبود کار دگر
1 شیئان یغجر ذوالرصاصه عنهما رأی النساء و امر الصبیان
2 و اما النساء فمیلهن الی الهوی و اخسؤا الصبی یجری بغیر عنان
1 این سعادت بین که باز اهل خراسان یافتند وین کرامت بین که از تأیید یزدان یافتند
2 بودشان از آتش محنت جگرها تافته چون خضر در ظلمت غم آب حیوان یافتند
1 ای مونس غم قصه غمخواران پرس یاری کن و احوال دل یاران پرس
2 از نرگس خود پرس نشان سر زلف احوال شب تیره ز بیماران پرس
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به