- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت وقت حلق خلقی در حجاز بهر سنت موی میکردند باز
2 از یکی پرسید آن مجنون راه کز چه اندازید موی اینجایگاه
3 گفت موی افکندن اینجا سنت است ترک این سنت دلیل محنت است
4 چون شنود القصه آن دیوانه راز گفت ای مشتی گدای بی نیاز
5 حلقه سر گر سنتی آمد نه خرد پس فریضه ریش میباید سترد
6 زانکه در ریش تو چندان باد هست کان بلای صد دل آزاد هست
7 زینچه گفتم بر شما صد منّت است کاین فریضه بهتر از صد سنت است
8 کار کن چون وقت کارت این دمست زانکه این یک دم ترا صد عالمست
9 تاکی از خواب هوس بیدار شو همچو بیداران دین در کار شو
10 گر نخواهی کشت کرد امروز تو چون کنی فردا میان سوز تو