1 اینچنین فرمود در تعریف خاموشی به خلق آنکه بر اهل جهان بعد از رسول الله مه است
2 خامشی به از سخن گفتن بود لیکن سخن گر بود در وصف خاموشی ز خاموشی به است
1 کاری نیاید از خرد ذوفنون ما ما را بس است مرشد کامل جنون ما
2 سر در کنار دامن محشر نهاده است خوش دل ازین مباش که خوابیده خون ما
1 ای گنجها ز گوهر یاد تو سینهها و ز نقد داغ عشق تو دلها دفینهها
2 در جستجوی ذات تو افتاده سرنگون افلاک را به لجه حیرت سفینهها
1 چنان پرورده آغوش نزاکت در کنار او را که سنگینی کند پیراهن بوی بهار او را
2 به سیر گلشنش با این نزاکت چون توان بردن رسد ترسم ز موج نکهت گل زخم خار او را