1 گفت آنکه مرا دید ز طاعات بعید کاندیشه نمیکنی تو از وعد و وعید
2 گفتم که ز بهر من در استغفارند آنها که شدند حامل عرش مجید
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست