گفت آن دیوانهٔ از عطار نیشابوری منطق‌الطیر 67

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

گفت آن دیوانهٔ تن برهنه

1 گفت آن دیوانهٔ تن برهنه در میاه راه می‌شد گرسنه

2 بود بارانی و سرمایی شگرف تر شد آن سرگشته از باران و برف

3 نه نهفتی بودش و نه خانه‌ای عاقبت می‌رفت تا ویرانه‌ای

4 چون نهاد از راه در ویرانه گام بر سرش آمد همی خشتی ز بام

5 سر شکستش خون روان شد همچو جوی مرد سوی آسمان برکرد روی

6 گفت تا کی کوس سلطانی زدن زین نکوتر خشت نتوانی زدن

عکس نوشته
کامنت
comment