1 میگفت بقاصد این جواب است مکتوب مرا چو پاره میکرد
2 گویند که بیش از این اثرها آه دل پر شراره میکرد
3 میکرد ولی نه در دل دوست کی آه اثر بخاره میکرد
4 امروز نشاط باز از آن کو میآمد و حامه پاره میکرد
1 وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست
2 کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست
1 حاصل انجام جز کشته ی آغاز نیست ناصح مشفق مگر آگه از این راز نیست
2 خویش اگر کینه جوست لازم روی نکوست سرو سر افراز را سر کشی از ناز نیست
1 آگاه کسی ز کار ما نیست کاو را نظری به یار ما نیست
2 ماییم و دلی خراب و آن نیز یک روز باختیار ما نیست